کودکان معمولا از زمان تولد در معرض ارتباط با رسانه ها اعم از تلویزیون ، رادیو ، گوشی های همراه و… قرار دارند.
علائم شنیداری در طول ساعتهایی که تلویزیون روشن است قسمتی از محیط زندگی کودکان به حساب آمده و علائم دیداری نیز حداقل در بعضی از اوقات برای مشاهده وجود دارند.
اما الگوهای تماشای تلویزیون با رشد کودک تغییر میکنند. ابتدا رادیو و تلویزیون صرفاً در زمینه و خارج از کنترل کودک هستند و کودک تا مدتها نمیتواند تصمیم بگیرد که هنگام خواب چه داستانی را بشنود ! او بعداً موفق به انتخاب برنامه مورد علاقهاش از رسانه و یا داستانهای مورد نظرش برای مطالعه یا شنیدن خواهد شد.
والدین الکترونیکی
بسیاری از پدر و مادرها چه تحصیل کرده یا کم سواد چه فقیر یا غنی ، از تلویزیون به عنوان یک «دایه الکترونیک» استفاده میکنند! مطالعه روی کودکان ۷ ساله نشان میدهد که یک سوم آنها روزانه ۴ ساعت یا بیشتر تلویزیون تماشا میکنند و فقط حدود یک درصد هیچگاه تماشا نمیکنند. اگر این ارقام بررسی شوند معلوم میشود که کودکان ابتدایی نزدیک به ۲۰۰۰ ساعت تلویزیون تماشا میکند در حالی که آنها کمتر از هزار ساعت در سال تحت آموزشهای مدرسه قرار میگیرند.
تلویزیون، آموزش و سرگرمی
معمولا یادگیری کودک از رادیو و تلویزیون اتفاقی است. در اینجا مقصود، آن شکل از یادگیری است که به هنگام تماشای تلویزیون با هدف سرگرمی صورت میگیرد و بیننده بدون آنکه بدنبال کسب معلوماتی باشد ،مطالب یا اطلاعاتی را خود به خود می آموزد. یادگیری اتفاقی کودک به استعداد یادگیری او و نیازهای وی در آن لحظه و آنچه که او به آن توجه میکند ،بستگی دارد. ما در واکنش یک کودک نسبت به رادیو و تلویزیون، باید حداقل دو سطح را در نظر بگیریم.
سطح اول:
رابطه آگاهانه بین محتوا و ادراک
این سطح یک سطح عالی از رابطه کودک و تلویزیون است .کودک محتوا را آگاهانه دریافت میکند یعنی نسبت به چیزی که می بیند و مفاهیمی که دریافت میکند آگاه است. او با نگاه انتقادی که آموخته است میزان علاقمندی خود را نیز نسبت به دریافت محتوای آموزشی و سرگرمی ارائه شده ابراز می دارد. در نهایت کودک محتوای ارزشی تعریف شده را با علاقه انتخاب میکند ، میبیند و از آن لذت می برد.
سطح دوم:
سطوح طبیعی آگاهی
د این سطح، رابطه ای معمولی را شاهدیم که اغلب کودکان درگیر آن هستند.
توقعات کودکان از سرگرمی و تفریح و شادی های مختصری که برایشان حاصل می شود، در این رابطه برآورده میشود. آگاهی آنها از مفاهیم دریافت شده نیز در حدی است که در پیرامون خود با آنها آشنا شده اند!.
رادیو وتلویزیون آموزگاری نیرومند و احتمالا خطرناک است.
اما مخاطب آگاه نیست که هنگام استفاده از رسانه، در مسیر یادگیری است. اطلاعات و دانشها به درون ضمیر ناخودآگاه او جاری شده، بی آنکه خود بداند این ارزشهای تلقینی در او نهادینه می شود.
شخصیتهای تلویزیونی در این زمانه به آموزگاران اصلی کودک تبدیل شده اند در حالیکه معلمان کودک در مدرسه هیچکدام بازیگر نیستند، یعنی نمی توانند درس را اجرا کنند. با این وجود بهترین راه حل برای آموزش مفاهیم درست و ارزشمند به کودکان، وارد شدن از راه برنامه های سرگرم کننده است.
فاطمه سازمند
انتهای پیام