این خاطراتی که نوشته میشود، من حالا دارم میخوانم – یعنی سالها است که من با این خاطرات بحمدالله مأنوسم و میخوانم – یکی از محسنات این نگارشهای خوب و برجسته این است که این لحظههای حسّاس را توانستهاند تصویر کنند، توانستهاند تشریح کنند، توانستهاند بیان کنند. بعضی از لحظهها هست که جز با تصویر جسمانی و نمایشی قابل فهمیدن نیست؛ [اگر] این را کسی بتواند در نگارش، خوب بیان کند، خوب تصویر کند، واقعاً هنر بسیار بزرگی است؛ حس را منتقل میکند به خواننده از هر زبانی؛ یعنی به هر زبانی این جور نوشتهها ترجمه بشود، بسیار مفید خواهد بود، یعنی میتواند پیام را برساند؛ چون واقعاً هنرمندی به کار رفته در بیان – هم بیان راوی، هم نگارش نویسنده – و خیلی خوب تشریح شده. خب، لحظات حسّاس هم که در این کتابها کم نیست؛ بخصوص در این قضیّهی غوّاصها و آن تشریح و تصویری که از غوّاصها و از کار آنها شده و آن شعر «غوّاصلار» حاج صمد. … یعنی [برای] کسی که میفهمد این مضمون را، واقعاً اینها تکاندهنده است. هم گوینده خیلی خوب گفته، هم این حاج اصغر آقای مدّاح زنجانی که ظاهراً این را خیلی خوب میخوانده: لای لای ای جبهه لرین یورغونی / ای خسته جوان لار … لای لای اروندکناریندا/ قیزیل قانه باتانلار.
….[باید] هر چه بیشتر گفته بشود، هر چه بیشتر نوشته بشود، هر چه صادقانهتر منعکس بشود آن جزئیّات؛ بدون کم و زیاد، بدون مبالغه؛ یعنی آن حوادث به مبالغه احتیاج ندارد؛ اینقدر عظمت دارد که خود حادثه را که نقل کنند، شکوهِ خودش و عظمتی را که در دل خودش هست نشان میدهد. هیچ نبایستی مبالغه به کار برد. نباید هم کم گذاشت؛ باید همهی جزئیّات مهم و تأثیرگذار را بیان کرد که همهاش هم موثّر است.