فقه متکفّل همهى امور زندگى بشر است؛ ادّعاى فقه این است. فقه متکفّل تبیین شرعى و اسلامى همهى امورى است که مورد ابتلاء انسان است در زندگى فردى و اجتماعىاش. خب، هنر یکى از همین امور است؛ بایست فقه به این بپردازد. بله، ما دیر به این فکر افتادیم، دیر شروع کردیم؛ این کارها خیلى قبلها باید انجام میگرفت. و حالا بحمدالله شماها شروع کردهاید و این کار را حتماً متوقّف نکنید و دنبال کنید. امّا اینکه حالا آیا افراد حوزه وارد مقولههاى هنرى بشوند یا نه -مثلاً فرض کنید سینما یا تئاتر یا بقیّهى [رشتهها]- این البتّه یک حرف دیگر است. بدیهى است که یک نفر طلبهاى که وارد حوزهى علمیّه میشود، براى یک مقصودى وارد میشود که آن مقصود معنایش سینماگرى نیست، همچنانکه معنایش تجارت نیست؛ همچنانکه معنایش معمارى نیست؛ بدیهى است و این لزومى ندارد، امّا منعى هم وجود ندارد که حالا یک نفرى اگرچنانچه ذوقش اقتضا کرد، برود وارد یک مقولهاى بشود به شرطى که از کار اصلى خودش باقى نماند. بله، یک فقیه برجسته اگر بخواهد در زمینهى مسائل هنرى اظهار نظر بکند، بایستى با مقولهى هنر آشنایى داشته باشد؛ اگر با این مقوله آشنایى [نداشته باشد] و نشناسد هنر را و نداند که هنر چیست و خصوصِ این مقولهى هنرى چه حدّومرزهایى دارد، چه تعریفى دارد، بعید است که بتواند درست حکم را از آب دربیاورد؛ چون یکى از شرایط استنباط درست حکم، شناخت موضوع است؛ موضوع را باید خوب شناخت. اگر موضوع را نشناسیم، حکم بدرستى به دست نمىآید. بنابراین به نظر من جا براى این کار خیلى زیاد است؛ هم راجع به خود هنر و فلسفهى فقه هنر -که آقاى علىدوست فرمودند و کاملاً درست است؛ یعنى این بحث قابل طرحى است- بعد هم فقه هنر با ورود در مسائل فقهى هنر، حدّومرزهاى هنر را مشخّص کردن و نظر اسلام را گفتن.