یک نکته را اول بگویم، که دیدم دغدغهی بسیاری از دوستان است؛ و آن، یک نوع احساس ناامنی یا دغدغهی ناامنی یا توهّم ناامنی است که میبینم در برخی از دوستان وجود دارد؛ حتّی آدم میبیند در دو سرِ این طیف وسیع، این دغدغه هست. من واقعاً جایی برای این دغدغه نمیبینم. درست است، ممکن است ما نسبت به برخی از فیلمها معترض باشیم – خود من در آن حدی که حالا میفهمم و از تماشای فیلم لذت میبرم، ممکن است ایرادی به یک فیلم داشته باشم؛ چه آن فیلمی که در تلویزیون پخش میشود، چه آنچه که در سینماست که گاهی برای ما میآورند و ما بعضی از فیلمها را میبینیم – لیکن من کارگردان را متهم نمیکنم. عوامل گوناگونی برای خطا در جهتگیری یک فیلم هست؛ یکیاش هم ممکن است نقش کارگردان باشد – که حالا من بعداً راجع به مسئلهی کارگردان، یک مقداری بیشتر عرض خواهم کرد – لیکن عوامل گوناگونی هست. ما اگر احساس میکنیم که بهوسیلهی یک کارگردان یک معرفت عمیق صحیحی در یک فیلم منعکس نمیشود، باید ببینیم این معرفت عمیق، چگونه میتوانست به دل این کارگردان القاء شود تا او بتواند معرفت درونی خودش را منعکس کند. هر کسی باید آنچه را که خودش میفهمد، خودش ادراک میکند و خودش احساس میکند، آن را در هنرش بگنجاند؛ والّا هنر یک چیز مصنوعی خواهد شد. طبیعت قضیه هم همین است که آن سازندهی فیلم و عنصر کارگردان، بالخصوص در این میان، یک معرفت درونی را منعکس میکند. چگونه میشد این معرفت درونی، آنچنانی که منِ بیننده میپسندم، به این کارگردان منعکس بشود و چرا نشده؟ این جای سؤال دارد.
یادم هست قبل از انقلاب، قرار بود شعرایی در یک مراسم شرکت کنند و شعر بگویند. یکی از شعرای جوانِ آن روزِ ما – که استعداد خوبی هم داشت – دربارهی آن موضوع حقیقتاً چیزی نمیدانست. یکی از دوستان ما، پنج، شش ساعت نشست و برای او یک شرح مبسوطی از این موضوع را بیان کرد. آن شاعر هم جوانِ گیرنده و بااستعدادی بود و توانست آن مطلب را در یک قصیدهی بسیار بلند و قوی منعکس کند. آیا در زمینهی انعکاس آن معارف ارزشىِ اسلامی – که من معتقدم در سینمای ما نشان زیادی از آنها وجود ندارد – به آن سازندهی فیلم، به آن کارگردان و حتّی به آن بازیگر، کاری انجام گرفته و منعکس نشده است؟! من به خودم نگاه میکنم، به حوزهی علمیهمان نگاه میکنم و به دستگاههای مدیریت فرهنگیمان نگاه میکنم، میبینم نه، ما در این زمینه کمکاری داشتهایم.
نمیشود رفت سراغ کارگردان و یقهی او را گرفت که شما چرا؟ خوب، من یک مقدار وزارت ارشاد را، یک مقدار سازمان تبلیغات را، یک مقدار حوزهی علمیه را، یک مقدار آن کسانی که صاحبان اندیشهی دینی هستند، همین اندیشههای عرفانی، حکمت متعالیه و این چیزهایی که آقایان گفتید، اینها را مخاطب قرار میدهم و میگویم شما برای برخورداری کشور از این هنر فاخر – که در این جمع هست – چه کردهاید؟ «شما» چه کردهاید؟ چنانچه در آن زمینه کاری انجام نگرفته باشد، من از یک کارگردان خیلی توقع نمیکنم. هنرمند بااستعدادِ ما که اثرش یا خالی است یا حداقل نسبت به این ارزشهای مورد نظر ما خیلی پُربار نیست، از او توقع نمیکنم که چرا این اثر آنچنانی که من میپسندم، نیست. بنابراین من نمیتوانم قبول کنم که آماج این ناامنی، کارگردانهای ما باشند و اگر چنین واقعیتی وجود داشته باشد، واقعیت نابحق و نابجایی است.