شما به سطح معارف اسلامی کنونی کشور نگاه کنید؛ رادیو باید آن عالیترین و بهترین سطح را ارائه بدهد. مثلاً فرض بفرمایید ما در عالم منبر، دیگر از آقای فلسفی منبرىِ بهتری نداریم. آقای فلسفی با اینکه مرد هشتادوچندسالهیی است، اما هنوز منبرىِ درجهی یک ایران است. شما ببینید آقای فلسفی در هنر گویندگی چه میکند؛ شما باید از او بهتر باشید، یا حداقل مثل او باشید. یا فرض بفرمایید از لحاظ معارف عقلانی و فلسفی اسلامی، ما امروز چه کسی را داریم؟ مثلاً آقای مصباح و آقای جوادی آملی را در قم داریم. آنچه که شما ارائه میدهید، باید از سطح اینها کمتر نباشد. دربارهی زندگی ائمه – که یک بخش عمده از کار شماهاست – در جامعهی ما آن سطح بالا کجاست؟ آن را پیدا کنید، عرضه کنید و سعی کنید بر آن چیزی بیفزایید.
در اینجا بحثی مطرح میشود که مخاطبان ما خواص و علما که نیستند؛ عامهی مردمند؛ اینرا چهکار کنیم؟ اتفاقاً هنر اینجاست. فرق است بین اینکه ما چیزی برای عموم درست کنیم، و چیزی برای عوام درست کنیم. معنای لغوی «عوام» با «عموم» یکی است؛ اما معنای اصطلاحی «عوام» و «عموم» فرق میکند. مثلاً اگر شما بخواهید برای عامهی مردم یک موسیقی پخش کنید، نمیروید موسیقی چرند و بیربطی را پخش کنید؛ میروید موسیقی خوبی را انتخاب میکنید؛ منتها موسیقییی که مورد علاقهی مردم باشد و آن را بپسندند. ما اگر بخواهیم فرضاً برای سال اول دبستان کتاب معارف بنویسیم، شما فکر میکنید چه کار میکنیم؟ این یک هنر است. چرا تدریس در کلاس اول دبستان سختتر از کلاس ششم است؟ دلیلش همین نکته است. مطلبی که داده میشود، باید درستترین و عالیترین حرف باشد؛ منتها به زبان ساده؛ در همهی علوم اینطور است. شما برای آموزش ریاضی به بچههای دبستان، بر چه مبنایی عمل میکنید؟ دو بعلاوهی دو مساوی با چهار، واضحترین و درستترین و غیر قابل خدشهترین پایهی ریاضی است؛ شما این را در کلاسِ اول درس میدهید؛ در کلاسِ دوم درس میدهید؛ تا آخر هم که کسی بالاترین معارف ریاضی و ریاضی استدلالی و جبرهای پیچیده را میخواند، باز دو بعلاوهی دو همان چهار است؛ حتّی یکصدم هم اضافه نمیشود. شما باید ببینید که درستترین حرف درباب توحید چیست، آن را بگویید؛ درستترین و غیرقابل خدشهترین و متینترین حرف در باب قرآن و زندگی ائمه چیست، آن را بگویید.