در همین بخش مدح و مصیبت بایستی سخنان معقول و منطقی و برخاستهی از نگاه درست و سلیقهی درست بهکار برد. گاهی اوقات انسان نگاه میکند میبیند یک برداشتهای عامیانهای از قضایای کربلا و حوادث عاشورا به ذهن شاعر میآید، همانها را به زبان شعر بیان میکند درحالیکه اصلاً بهکلّی صحنهی کربلا متفاوت است با آنچه که در ذهن این آدم منعقد شده و آن را به زبان شعر درآورده [است]. آنچه را که بیان میشود درست باشد و بهاصطلاح جعلی و توهّمی نباشد؛ [یعنی] توهّماتی که ناشی از نگاه عوامانه و نگاه خیلی سطح پایین به مسائل است، [به شعر] راه نیابد؛ چه در مصیبت چه در مدح. حالا گاهی اوقات یک ذوقیّاتی وجود دارد؛ [مثلاً] تاریخ وقتی که دو نفر به هم میرسند را [اینگونه] برای ما نقل میکند: این دو نفر به هم رسیدند، همدیگر را در آغوش گرفتند؛ امّا آنچه انسان میتواند بفهمد این است که وقتی اینها میخواستند همدیگر را در آغوش بگیرند، دلهایشان تپید، رنگهایشان دگرگون شد، آغوششان را باز کردند، با شوق قدمهایشان را تند کردند، اینها در تاریخ نیست امّا شما این را میفهمید. اینها اشکال ندارد، اینها خوب است؛ یعنی آن چیزی که ذوق یک شاعر از یک حادثه میتواند بفهمد که نگاه معمولیِ آدمی که لطافت و ظرافت شعری را در ذهن خودش ندارد آن را نمیتواند بفهمد؛ اینها اشکالی ندارد، اینها خوانده بشود.