لازم میدانم یاد رفیق عزیز و شاعر ارجمندمان مرحوم آقای حمید سبزواری را تکریم کنم که در طول این سالهای متمادی یار همیشگی این محفل ما بود؛ همیشه -تقریباً در همهی جلسات- ما از حضور ایشان بهرهمند بودیم. وقتی از مرحوم حمید سبزواری یاد میکنیم صرفاً این نیست که از یک دوستی، از یک شاعری انسان یاد میکند، [بلکه] یک آموزشهایی به انسان داده میشود، یک مفاهیمی منتقل میشود به ذهن انسان از یادآوری حمید و شخصیّت حمید و جمعبندی زندگی شعری حمید. تا زنده هستند این عزیزان، این جمعبندی انجام نمیگیرد -حالا هرکس هم مایل است زودتر جمعبندی بشود، راهش این است-(۲) و تا هستند، کسانی فرصت نمیکنند درست جمعبندی کنند؛ وقتی رفتند، انسان به فکر فرو میرود و نگاه میکند. در مورد مرحوم حمید، اوّلاً ایشان قریحهی شعریاش خیلی خوب بود؛ واقعاً شاعر بود؛ یعنی شاعر بالذّات بود، متصنّع نبود. ثانیاً تسلّط بر انواع شعر داشت، تسلّط بر گسترهی واژگانی داشت، یعنی واژگان وسیعی در اختیارش بود، تنوّع در شعر داشت، بهروز بود، مهم این است که بهروز بود؛ یعنی از وقتی من شناختم آقای حمید را. بنده از اوایل انقلاب -از همان ماههای اوّل انقلاب- با آقای حمید آشنا شدیم و مراودهی ادبی و شعری با ایشان پیدا کردیم در آن گرفتاریها و اشتغالات عجیب و غریب آن روزِ ما؛ او یک دریچهای بود که یک هوای آزادی را به ما میرساند و بنده مغتنم میشمردم. از آنوقت تا آخر عمر، همواره این مرد بهروز بود؛ یعنی شعرش شعر روز بود.