ساده‌نویسی یکی از سخت‌ترین کارهاست و به‌ معنی سطحی‌نویسی هم نیست

میرکیانی
محمد میرکیانی می‌گوید آثاری مثل «قصه‌های شب چله» یا «حکایت‌های کمال»‌ را ساده و روان نوشته اما ساده‌نویسی یکی از سخت‌ترین کارهاست و اصلا به معنی سطحی‌نویسی نیست.

اشتراک‌گذاری

مجموعه ۵ جلدی «قصه ما همین بود»، مجموعه ۵ جلدی «قصه ما مثل شد»، مجموعه ۲ جلدی «قصه‌های شب چله»، کتاب «تن‌تن و سندباد»، نمایشنامه‌های رادیویی مختلف و کتاب‌های مختلف دیگر و این‌اواخر مجموعه‌داستان «حکایت‌های کمال» ازجمله آثار شناخته‌شده میرکیانی هستند. «حکایت‌های کمال» مرجع اقتباس یک‌سریال تلویزیونی شد که سال گذشته از شبکه دو سیما پخش شد.

به‌مناسبت فرارسیدن شب چله، با میرکیانی درباره قصه‌نوشتن و اثر متاخرش، «حکایت‌های کمال» به گفتگو نشستیم.

مشروح این‌گفتگو در ادامه می‌آید:

* آقای میرکیانی، نوشتن مجموعه قصه‌های کمال چه‌قدر از شما زمان گرفت؟

برای نوشتن هر اثر داستانی مفهوم ظاهری زمان تعیین کننده نیست. زمان در نگارش یک‌داستان، رمان و نمایشنامه نقطه پایانی آن اتفاق است. برای رسیدن به جایگاه ذاتی یک اثر هنری، زمان معنای خاص خودش را پیدا می‌کند، روشن‌تر آن‌که زمان برای اثر خلاق از نو تعریف می‌شود. حکایت‌های کمال همین بود. شاید برای نگارش یک‌حکایت، یک‌ساعت وقت گذاشته شود، ولی همین‌یک‌ساعت چکیده و خلاصه سال‌های بسیاری از روزهای نوجوانی است.

یعنی ماجراهای بسیاری کند وکاو می‌شوند و نویسنده در آن دنیایی که دیگر در دسترس نیست غرق می‌شود و از این‌غرقاب فکری و عاطفی یک‌حکایت زاده می‌شود و خودنمایی می‌کند. البته که این‌حکایت با داشتن ظرفیت زندگی دوباره برای مخاطب امروز ارزش هنری پیدا می‌کند.

* پس شاید بهتر باشد بپرسم چه فرایندی را برای نوشتن این‌مجموعه طی کردید؟

البته از نظر ظاهری نگارش حکایت‌های کمال به ۳۰ سال پیش برمی‌گردد که با ۵۰ قصه و ۳ جلد؛ هم جایزه تقدیری کتاب سال را گرفت، هم جایزه بهترین کتاب جشنواره کتاب کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را به دست آورد. با این‌شکل یعنی ۵۰ قصه در سه جلد، «حکایت‌های کمال» ۱۷ بار تجدید چاپ شد. به‌دلیل استقبال مخاطبان، ۱۰۰ قصه دیگر به مجموعه اضافه کردم که ناشر انتشارات به‌نشر آن را منتشر کرد. ولی این «حکایت‌های کمال» با کتاب پیشین، تفاوت‌های بسیاری دارد. هم از نظر تعداد قصه که تبدیل به یکی از بزرگترین مجموعه داستان‌های ادبیات کودک و نوجوان شده، هم به جهت برخی دگرگونی‌ها در زبان، رسم‌الخط و پانوشت‌هایی که برای مخاطب امروزی فضای ۵۰ سال پیش را ملموس و قابل درک کند.

پس «حکایت‌های کمال» یک عمر ۳۰ ساله را از آغاز تا امروز طی کرده، اما زمان نگارش هرحکایت، بسته به نوع ماجراها و فضای داستانی، یکسان نیست. بعضی از این‌حکایت‌ها، یک‌ساعت، برخی پنج‌ساعت و برخی هم ممکن است سه‌روز از وقت نویسنده را بگیرند.

* در نوشتن این‌کارتان، به اثری یا آثاری از ادبیات کلاسیک توجه داشتید که بخواهید از آن اقتباس کنید؟ یا احیاناً از اثر خاصی الهام گرفتید؟

مجموعه داستان‌های به هم پیوسته سابقه طولانی در ادبیات جهان و ایران دارند. از آن‌هایی که من به یاد دارم می‌توانم قصه‌های تصویری «من وبابام» اثر اریش ازر آلمانی و «کودکی نیکیتا آلکسیی نکولا یویچ» تولستوی روسی را نام ببرم؛ همین‌طور «شلوارهای وصله‌دار» رسول پرویزی، یا «از بالای پله چهلم» محمود کیانوش که باوجود این‌که برای مخاطب بزرگسال بودند، از آغازگران راه این‌نوع قصه‌ها بودند. اما برای نوجوانان می‌توانم به «حمامی‌ها و آب انباری‌های» محمود کیانوش، «قصه‌های مجید» هوشنگ مرادی کرمانی، «پوتین‌های گشاد» مهدی حجوانی، «قصه‌های یک قل دو قل» طاهره ایبد و اخیراً مجموعه‌داستان «قصه‌های من و ننه آقام» اثر دوست فاضلم مظفر سالاری اشاره کنم و از بابت رعایت احترام می‌خواهم نامی هم از مرحوم محسن سلیمانی با کتاب «سالیان دور» ببرم و «قصه‌های سبلان» محمدرضا بایرامی که فضای روستایی ویژه‌ای را در نگارش این نوع قصه خلق کرده است.

بین آثاری که نام بردم، از همه بیشتر «حمامی‌ها و آب انباری‌ها» و «از بالای پله چهلم» محمود کیانوش توجهم را جلب کردند.

* یعنی هنگام نوشتن «قصه‌های کمال» از این‌دو اثر کیانوش، تأثیر گرفتید؟

نه. می‌خواهم بگویم با توجه جلب توجهم، «حکایت‌های کمال» با این‌دو و دیگر آثاری که نام بردم، چند تفاوت مهم دارد. اولین این‌که برای نخستین‌بار نام حکایت برای این‌نوشته‌ها انتخاب شد. دوم این‌که هرکتاب با زیرمجموعه حکایت‌های کمال، یک اسم دارد. مثل حوض کاشی، سماور زغالی، شهر فرنگی، عکس فوری، چراغ عروسی و …. تفاوت سوم این است که حکایت‌های کمال فقط قصه نیست بلکه دربرگیرنده آموزش مردم‌شناسی و به‌نوعی تاریخچه تکامل اجتماعی هم هست. البته هر اثر، واقع‌گرا در دنیای ادبیات داستانی، بعدها به‌طور طبیعی ارزش مردم‌شناسی هم پیدا می‌کند اما «حکایت‌های کمال» از ابتدا با این‌نگاه و توجه به این‌مساله نوشته شدند.

تفاوت چهارم این است که «حکایت‌های کمال» مخاطب دوگانه دارند؛ هم برای بزرگترها نوشته شده‌اند که نوستالژیک و خاطره‌آفرین‌اند و هم برای نوجوانان که برای آن‌ها، آموزشی و لذت‌آفرین‌اند. چون به‌نظرم آگاهی همیشه لذت‌آفرین و شوق‌برانگیز است. و پنجم این‌که «حکایت‌های کمال» ساده و روایی هستند و ظرفیت قصه‌گویی دارند؛ به‌ویژه در این‌شب‌ها و شب به‌خصوص یلدا می‌توان از آن‌ها برای قصه‌گویی استفاده کرد. به‌نظرم این‌قصه‌ها پیونددهنده نسل‌های گذشته با نسل امروز هستند.

* به ساده و روایی بودن اشاره کردید. پس سعی کردید این‌قصه‌ها را ساده بنویسید!

بله ولی باید به این‌نکته اشاره کنم که خلاف برداشت برخی، ساده‌نویسی یکی از سخت‌ترین کارها در نوشتن است. و ساده‌نویسی به‌معنای سطحی‌نویسی هم نیست. نثر باید ساده اما از نظر واژگان و بهره گیری از آن‌ها غنی و پربار باشد. چون نویسنده در نثر ساده فاخر نمی‌تواند ضعف‌های هنری خود را پشت واژگان سنگین و مطنطن پنهان کند و به دلیل ساختار ساده زبان نوشته، درون‌ساخت و برون‌ساخت اثر برای مخاطب قابل ارزیابی و پیگیری است.

* پس از «قصه ما مثل شد» و دیگر آثار مشابه‌تان، چه جای خالی دیگری احساس کردید که «حکایت‌های کمال» را نوشتید؟

البته «حکایت‌های کمال» پیش از «قصه ما مثل شد» نوشته شد.تاکنون از من بیش از ۸۰ کتاب منتشر شده و در این ۸۰ کتاب بیش از ۷۸۰ قصه چاپ شده. آثار من بیشتر مجموعه داستان هستند و برای همه گروه‌های سنی کودک و نوجوان. بین این ۸۰ کتاب، ۵۵ کتاب مجموعه‌داستان هستند؛ از «قلعه شاه مال منه» با ۳ داستان تا «شب‌های شیرین» که ۱۱۱ داستان دارد و برای خردسالان نوشته شده است. پس با این‌حساب شاید بتوانم اسم خودم را «نویسنده مجموعه‌ها» بگذارم.

* علت این‌که تا این‌حد در تولید مجموعه‌قصه یا مجموعه‌داستان اصرار داشتید، چه بود؟

همیشه می‌خواستم بچه‌ها با پول کمتر، مطالب بیشتر بخوانند تا به‌نوعی به اقتصاد خانواده‌ها کمک کرده باشم. از طرف دیگر اگر می‌خواستم هر دو قصه، سه‌قصه یا پنج‌قصه را در قالب یک‌کتاب منتشر کنم، تعداد کتاب‌ها خیلی زیاد می‌شد.

درباره «حکایت‌های کمال» باید بگویم همان‌طور که مقدمه‌اش گفته شده، یک کتابچه تاریخ است؛ اما تاریخی که در هیچ‌یک از کتاب‌های تاریخ رسمی، برای نوجوانان صحبتی از آن نشده است. این‌تاریخ، برای درک درست زندگی، گسترش افق دید نوجوانان، آشنایی‌شان با رنج‌ها و شادی‌های نسل‌های گذشته و شناخت قدر و قیمت زندگی امروز نوشته شد.

* یعنی «حکایت‌های کمال» را با این‌اهداف نوشتید؟

بله و همین‌طور با هدف نشان‌دادن رنج‌هایی که پدرومادرها برای تأمین معاش خانواده داشتند. با نوشتن «حکایت‌های کمال» می‌خواستم نشان بدهم در عین نداشتن هم می‌شود شاد و کنار هم بود. به بیان دیگر، در شرایط امروز، می‌خواستم سبک زندگی قدیمی و آن‌قناعت قدیمی‌ها را به نوجوانان امروزی نشان بدهم. مردمِ آن‌روزگار، نسبت به فرهنگ خودشان تعصب و مقابل فرهنگ‌های وارداتی جبهه داشتند. یعنی هر مفهوم جدید را به‌راحتی قبول نمی‌کردند. فکر می‌کنم به‌خاطر رعایت همین‌مسائل و داشتن چنین‌اهدافی بود که سریالِ «حکایت‌های کمال» هم محبوب شد. چون می‌خواست از آن فرهنگ قدیمی و قناعت بزرگترها بگوید.

پیشنهاد میکنیم این مطالب را هم بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید