کارمن فیشویک، گاردین — همین چند عدد و رقم قادرند داستانی گویا از خودشیفتگی روایت کنند: روزانه بیش از هشتادمیلیون عکس روی اینستاگرام بارگذاری میشود، بیش از ۳.۵میلیارد لایک ردوبدل میگردد و حدود ۱.۴میلیارد نفر، معادل بیستدرصد کل جمعیت جهان، جزئیاتی از زندگیشان را بر روی فیسبوک منتشر میکنند.
آیا این رسانههای اجتماعی بودند که گونهای نسبتاً متواضع از جانداران را به مشتی خودشیفتۀ شهرتطلب تبدیل کردند یا ما ذاتاً همینقدر خودمحور بودهایم؟
موارد تشخیص اختلال شخصیتی خودشیفتگی۱ در آمریکا طی ده سال گذشته رشد چشمگیری داشته است، رشدی که نرخش تنه به تنۀ نرخ رشد چاقی میزند.
پژوهشهای متعددی ادعا میکنند که بین افزایش خودشیفتگی و فراگیری رسانههای اجتماعی رابطۀ مستقیمی یافتهاند. پژوهشگرها رفتارهایی ازجمله تلاش در جذب فالوئرهای بیشتر، تمایل به درمیانگذاشتن چیزهایی از زندگی خود با فالوئرها و نیز تقید به ارائۀ تصویری مثبت در کلیۀ اوقات را بهعنوان نمونههایی از جلوههای خودشیفتگی در رسانههای اجتماعی برمیشمارند. بهعلاوه، پژوهشگرها رابطۀ مستقیمی بین تعداد دوستان فیسبوکیِ افراد با شدت ابتلای آنها به دستهای از خصلتهای مخرب اجتماعی یافتهاند، خصلتهایی که معمولاً مرتبط با خودشیفتگی قلمداد میشوند.
آیا این رسانههای اجتماعی بودند که گونهای نسبتاً متواضع از جانداران را به مشتی خودشیفتۀ شهرتطلب تبدیل کردند یا ما ذاتاً همینقدر خودمحور بودهایم؟
بااینحال، کیاران مکماهون، روانشناس و رئیس مؤسسۀ سایبر سیکیوریتی۲، اعتقاد دارد که ارتباط بین خودشیفتگی و رسانههای اجتماعی آنقدرها هم سرراست و قطعی نیست.
مکماهون میگوید: «دانشگاهیان معمولاً بر سر دادهها و شیوۀ سنجش آنها بحث دارند. در کل، خودشیفتگیْ رشد یافته و استفاده از رسانههای اجتماعی نیز رشد داشته است. باوجوداین، همبستگی بین این دو چندان قطعی و روشن نیست.»
او میگوید: «محتمل است که آنچه در قالب رسانههای اجتماعی بازتاب مییابد رشد خودشیفتگی در بستر گستردهترِ فرهنگی غرب باشد. رواج رسانههای اجتماعی در چنین حدی مستلزم این است که قبلازآن خودشیفتگی ریشه دوانیده باشد.»
لوسی کلاید نیز بهعنوان مشاور و رواندرمانگر، اعتقاد دارد که تمایلات خودشیفتگی در همۀ افراد وجود دارد و اینکه امروزه اینگونه خصلتها بیشتر قابللمس شده از آنجا ناشی میشود که رسانههای اجتماعیْ رایج و همهگیر شدهاند.
کلاید میگوید: «بهنظر من رسانههای اجتماعی مسبب اختلالات شخصیت نیستند، بلکه صرفاً امکان ظهور و تجلیِ آنها را فراهم میکنند. اگر کسی خودشیفته باشد، میخواهد بازتابهای مثبتی از خود نشان دهد. او جهان را بهدید آینه مینگرد و مرتباً بهدنبال تصدیقشدن است. ازاینرو برای چنین فردی محتمل است که بخش اعظمی از زندگی خود را با حساسیتِ بسیار زیاد و بنا بر اقتضائات رسانههای اجتماعی گزینش و پالایش کند.»
جک پرایسِ سیوچهارساله ظرف ده سال اخیر توانسته بیش از شصتهزار فالوئر فیسبوک، اینستاگرام و توییتر از سراسر جهان برای خود دستوپا کند. او دهها بار در روز به حسابهایش در رسانههای اجتماعی سر میزند و میگوید پروفایلش را با وسواس بهروزرسانی میکند. او خودش را خودشیفته توصیف نمیکند، بلکه خود را فردی معرفی میکند که تکنولوژیِ موجود را در جهت رشد کسبوکار و همگامماندن با انتظارات [مشتریان] به کار گرفته است.
بهاشتراکگذاری لحظات خوشی مهمتر است از تجربهشان در زندگی واقعی
پرایس، که در اینجا نامش را تغییر دادهایم، میگوید: «گاهی پیش میآید که ساعتها برای فکرکردن راجعبه اینکه چه میخواهم منتشر کنم وقت میگذارم. فکر میکنم به اینکه فالوئرهایم چه محتوایی میخواهند و نیز به اینکه میخواهم چه تصوری از خودم برای فالوئرها بسازم. به زمانی که بهاینترتیب صرف میشود بهدید نوعی سرمایهگذاری پرسود نگاه میکنم، چراکه باعث میشود موفق و مشهور شوم و درآمد کسب کنم.»
او میگوید: «من غالباً لحظات زندگی را بهمثابۀ «محتوای مناسبی» برای فالوئرهایم در شبکههای مجازی نگاه میکنم. این کار بسیار شبیه عکسگرفتن است. بهاشتراکگذاری لحظات خوشی مهمتر است از تجربهشان در زندگی واقعی.»
در دهۀ ۱۹۶۰، خودشیفتگی بهعنوان نوعی اختلال شخصیتی مورد توجه قرار گرفت و در سال ۱۹۸۰ معیارهای شاخص رسمی برای تشخیص این اختلال وضع شد. ویژگیها و علائم اختلال شخصیتیِ خودشیفتگی شامل این موارد است: احساس نیاز شدید به تحسینشدن، خودمهمپنداریِ بیشازحد و فقدان توان همدلی با دیگران. براساس آنچه در راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی۳ آمده، سایر معیارهای اختلال شخصیتی خودشیفتگی عبارت اند از: رؤیاپردازی دربارۀ موفقیتهای نامحدود، میل بیحد به جلبتوجه دیگران و درعینحال واکنش سرد به دیگران و نیز انتخاب دوستان براساس پرستیژ و موقعیت اجتماعی و فارغ از ارزشهای شخصیتی. در مقام مشاهدهگر، بهسهولت میتوان شیوۀ رفتار افراد در رسانههای اجتماعی را با ویژگیهای خودشیفتگی تطبیق داد.
علائم اختلال شخصیتیِ خودشیفتگی شامل این موارد است: احساس نیاز شدید به تحسینشدن، خودمهمپنداریِ بیشازحد و فقدان توان همدلی با دیگران
نسل هزاره بهشکلی ویژه در معرض اثرات بالقوه سوء رسانههای اجتماعی هستند. جوانان در فاصلۀ ۱۷ تا ۲۱ سال، برای یافتن موقعیت خود در جامعه و کسب استقلال از مراقبان دوران کودکی، ضرورتاً دورهای از خودشیفتگی را سپری میکنند. رسانههای اجتماعی میتوانند تأثیراتِ گذار از این مرحلۀ رشد را برای آنان تاحد نامناسبی مضاعف کنند.
کلاید میگوید: «افراد در این گروه سنی بهشدت تحت تأثیر همتایان خود هستند. چیزی که برای این گروه سنی اهمیت حیاتی دارد این است که دیگران با چه دیدی به آنها مینگرند. بخش عظیمی از توجه فرد در امور زندگی صرف این میشود که بازخوردِ مثبتی از خود برای دیگران ایجاد کند. مثلاً برای گرفتن یک سلفیِ عالی دقت فراوانی به خرج داده میشود، چون این چیزها تا ابد در فضای آنلاین باقی میمانند. چنین امری فشار کمنظیری را بر فرد تحمیل میکند و او را در وضعیت روانیِ پرفشار و دردناکی گرفتار میسازد. این فشار از توان لازم برای تقویت خودشیفتگیِ ازپیشموجودِ فرد برخوردار است و ویژگیهای خودشیفتگی هم تاحدی در همۀ ما وجود دارند.»
پژوهشهایی چند ادعا میکنند رسانههای اجتماعیْ اعتمادبهنفس ما را تقویت میکنند. مکماهون بر آن است که رسانههای اجتماعی به افراد اجازه میدهد که درآمدن به قالب هویتهای متفاوت را امتحان کنند و فضای امنی برای خود در جامعه بیابند. درعینحال او این مسئله را نیز تأیید میکند که رسانههای اجتماعی در مقطعی زمانی، که بهخودیخود بغرنج است، فشار اضافهای را ایجاد مینمایند و میتوانند افراد را به زیادهروی در بهاشتراکگذاری وادار کنند.
او میگوید: «اگر پروفایل شما ملالآور باشد، لایکی دریافت نخواهید کرد. ولی اگر از چیزی درمورد خودتان پردهبرداری کنید یا مطلبی حساسیتبرانگیز منتشر کنید، آن وقت است که لایکهای بیشتری خواهید گرفت. افرادی که بیش از پنجهزار فالوئر دارند، مدام در این فکرند که برای دریافت واکنش، هر بار لازم است چه مطلبی منتشر کنند.»
ما قطعاً پیچیدهتر از آنیم که در یک سلفی یا ۱۴۰ کاراکترِ توئیتر بگنجیم
ویلیام رابرتس از باکینگهمشایر از کاربران همیشگی رسانههای اجتماعی است. او بهخوبی به محدودیت زاویۀ دیدِ واقعیت از دریچۀ شبکههای اجتماعی واقف است. این جوان نوزدهساله رسانههای اجتماعی را محلی برای خودنمایی افراد میداند و، برای محافظت از خود در قبال اثرات سوء این شبکهها، استفادهاش از آنها را فعالانه مدیریت میکند.
رابرتس میگوید: «تنها هدف کارکردی اینستاگرام تبلیغ و ترویج لحظات ویژۀ زندگیِ افراد است و آدمها غالباً میهمانیها، تفریحات و اوقاتی را که با دوستان سپری میکنند را سوژۀ خود قرار میدهند. پستهای خودِ من بهندرت احساساتم در لحظات ناراحتی، افسردگی یا تنهایی را بازگو میکنند و همگی بازتابدهندۀ جنبههای مثبت زندگیام هستند.»
بهنظر کلاید، اینکه افراد همۀ جنبههای شخصیت خود را در شبکههای اجتماعی به نمایش بگذارند تقریباً غیرممکن است و مسئله هم همین است.
او میگوید: «همۀ ما تلاش میکنیم آشفتگیِ تجربۀ زندگی بشر را پاکسازی کنیم. زندگی مدرن دشوار است. اگر ما در پی نفی آشفتگی خود برآییم، عملاً نخواهیم توانست با دیگران و آشفتگیهایشان ارتباط برقرار کنیم و این واقعاً تنهاییآور و منزویکننده است.»
رسانههای اجتماعیْ خودشیفتگیِ ازپیشموجودِ افراد را دامن زده و تقویت میکنند
کلاید میگوید: «ما خود را به تکههای یکبایتی فروشکستهایم. ما قطعاً پیچیدهتر از آنیم که در یک سلفی یا ۱۴۰ کاراکترِ توئیتر بگنجیم. اگر باورمان شود که چیزی جز اینها نیستیم، پذیرفتن و تحمل پیچیدگیهای خودمان و دیگران غیرممکن میشود. بسیار سخت خواهد شد که بتوانیم خود واقعیمان باشیم با همۀ کاستیهامان. رسانههای اجتماعی هم اینجا ما را تنها خواهند گذاشت.»
شاید بهسختی بتوان راجعبه ارتباط مستقیم خودشیفتگی در میان نسل هزاره با رسانههای اجتماعی حکم قطعی صادر کرد. اما به نظر میرسد رسانههای اجتماعیْ خودشیفتگیِ ازپیشموجودِ افراد را دامن زده و تقویت میکنند.
مکماهون میگوید: «چیزی که ضروری است بر آن متمرکز شویم نگریستن به درون است، نه رفتار بیرونیمان. اینکه افراد در رسانههای اجتماعی بهدنبال تأییدات بیرونی از سوی دیگران هستند دلیلی دارد. باید در پی جستن احوال آن چیزی برآییم که قلبهای مردم از آن خالی شده است.»