الطَّلاقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ وَلا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئاً إِلَّا أَنْ يَخَافَا أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَلا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوهَا وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ * وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَلا تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَاراً لِتَعْتَدُوا وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَلا تَتَّخِذُوا آيَاتِ اللَّهِ هُزُواً وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَمَا أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنَ الْكِتَابِ وَالْحِكْمَةِ يَعِظُكُمْ بِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ.[2]
« طلاقِ (قابل بازگشت)، دو مرتبه است؛ پس بطور پسنديده نگاه داشتن، يا به نيكى آزاد كردن [همسر بر شما واجب است]. و براى شما حلال نيست كه از آنچه به آنان دادهايد، چيزى [باز] ستانيد؛ مگر اينكه هر دو، بترسند كه مرزهاى خدا را بر پا ندارند. و اگر بترسيد كه آن دو مرزهاى خدا را بر پاى ندارند؛ پس هيچ گناهى بر آن دو نيست در آنچه كه (زن به عنوان) تاوان بپردازد. (و طلاق گيرد). اينها مرزهاى خداست؛ پس از آنها، تجاوز مَكنيد. پس هر كس از مرزهاى خدا تعدّى كند، پس فقط آنان ستمكارند.»
نكتهها و اشارهها
1. در آيهى قبل بيان شده است كه مردان هنگامى كه همسر خود را طلاق دادند تا مدتى حق بازگشت دارند و اين مطلب براى اصلاح و جلوگيرى از فرو پاشى خانوادههاست، ولى برخى از تازه مسلمانان از اين حكم اسلامى سوء استفاده مىكردند و براى آنكه همسر خود را در ناراحتى و سختى قرار دهند، پىدرپى او را طلاق مىدادند و قبل از تمام شدن مدت «عدّه» رجوع مىكردند و بدينوسيله زن را در تنگناى شديدى قرار مىدادند.
آيهى فوق نازل شد و از اين سوء استفاده جلوگيرى كرد و بيان نمود كه پس از جدايى و طلاق، تا دو مرتبه رجوع كردن صحيح است، اما اگر طلاق سوّم انجام گرفت، ديگر حقّى براى بازگشت نيست و پس از دو بار طلاق و كشمكش مرد بايد كار را يكسره كند؛ يا طلاق قطعى دهد يا زن را به طور پسنديده نزد خود نگه دارد.
2. اين آيه بيان مىكند كه شوهر نمىتواند در هنگام جدايى، چيزى را كه به عنوان مهريه به زن داده است، پس بگيرد. اين قسمت آيه در حقيقت توضيحى براى «جدايى بر پايهى احسان» است.
آنگاه اشاره مىكند كه تنها در يك فرض، گرفتن مهريه مانعى ندارد و آن در صورتى است كه زن هيچ گونه تمايلى به ادامهى زندگى زناشويى نداشته باشد و بىميلى و نفرت او سبب شود كه زن و مرد نتوانند حدود الهى را حفظ كنند؛ در اين صورت مانعى ندارد كه مهريه (به عنوان عوض) به شوهر داده شود تا زن را طلاق دهد؛ و اين همان چيزى است كه به آن طلاق «خُلع» مىگويند در حقيقت طلاق خُلع اينگونه زنان را از بن بست خارج مىكند، تا به زندگى تحميلى يا اجبارى و اكراهى ادامه ندهند.
3. بازگشت مرد پس از طلاق، قيد «معروف» دارد؛ يعنى رجوع و نگهدارى همسر به صورت پسنديده و براساس صفا و صميمت باشد؛ و «جدايى» آنان نيز قيد «احسان» دارد؛ يعنى تفرقه و طلاق بايد از هرگونه امر ناپسندى، مانند انتقامجويى و ابراز كينه و خشم، تهى باشد؛ پس هرگونه حيله و ضررى به همسر ممنوع است.
4. برخى مفسران از جملهى «طلاق دو مرتبه است»، استفاده كردهاند كه دو يا سه طلاق در يك مجلس واقع نمىشود و بايد در جلسات متعددى انجام گيرد. نظر فقهاى شيعه همين است و برخى از فقهاى اخير اهل سنت نيز همين را پذيرفتهاند. در ضمن، از اين جمله استفاده مىشود كه طلاقى كه بازگشت مرد به همسر خود در آن جايز است دو طلاق است و در طلاق سوم حقّ بازگشت و رجوع براى مرد نيست.
5. آيهى فوق تجاوز از قوانين و مرزهاى الهى را ظلم و ستم معرفى مىكند و در آيات ديگر قرآن مشخص شده كه مقصود ظلم به خود است؛ چرا كه زيان تجاوز از مرزهاى الهى در درجهى اوّل گريبانگير قانون شكن مىشود؛ هنگامى كه قانون شكنى رواج يافت، پس از مدتى دامان كسانى را مىگيرد كه در اين كار پيش قدم شدهاند.
آموزهها و پيامها
1. با طلاقهاى مكرر زنان را آزار ندهيد و تكليف آنان را (با طلاق قطعى يا ادامهى زندگى) روشن سازيد.
2. حقوق و مهريهى زنان را رعايت كنيد و از فرصت طلاق سوء استفاده نكنيد.
3. اسلام بن بست ندارد و براى نجات زن از زندگى تحميلى راه طلاق خُلع را قرار داده است.
4. قانون شكنى، ستم (به خويش) است.
5. با رعايت قوانين الهى، از مرزشكنى و ستمكارى دورى گزينيد.
6. ادامهى زندگى مشترك براساس نيكى، و طلاق براساس روش پسنديده باشد، (و در هر صورت از حد خارج نشويد و به زنان جفا روا نداريد.)